تقدیم به همسران شهدای غیور مدافع حرم
♦️گفتم نهیب طوفان شامات را به کین زد
گفتی که جهل سفیان این خیمه را زمین زد
♦️گفتم ولی نبودش دیگر به من حواست
خواندم از آن دو چشمت تکرار یک اسارت
♦️گفتم که قصه خوانم شهزاده ی تو باشم
گفتی که گاه رزم است ننگ است خفته باشم
♦️گفتم بیا نگاهی بهر خیال ما کن
بستی دوچشم خود را تا می شود جفا کن
♦️گفتم بگو بمیرم تا جان زخود بگیرم
رویت ز من گرفتی ،کین گونه زنده می رم
♦️گفتم که جان جانم مه روی خوش بیانم
با این سکوت بی گه آتش زنی به جانم
♦️گفتم نوای دلکش لختی بخند بر من
دیوانه این چنین را خندند کوی و برزن
♦️گفتم و ان یکادی در پشت پا چو رفتی
بی یک اشارت از خود ببریده دل برفتی
♦️گفتم سفر سلامت بازا ولی تو گاهی
آن سان که توشه بستی بر من نمانده راهی
♦️گفتم قلم ندارم با شور خود نویسم
این نامه بهر جانان از جان خود نویسم
♦️گفتم که با وفا بین با حال و روز و عمرم
در هجر نابگاهت ناگاه من چه کردم
♦️گفتم جواب من ده با نیم خط کنایه
حتی نگه نکردی بر، نامه با گلایه
♦️گفتم که این شراره کز من جهان بسوزد
گو کز کجا می آید، دودش ز سینه خیزد
♦️گفتم ولی نگفتی در عمق آن نگاهت
یکصد جواب نغض است در عکس روی قابت
نویسنده : احمدرضا غلامزاده